صفحه
حال همه ی ما خوب است
پیشی
شوق
دوستتان دارم گلهای نازنینم
تولدت مبارکککککککککککککککک
ساینای نازنینم تولدت مبارک چهارسال پیش در همچین ساعاتی منتظرت بودم آخرین ساعتهای درد و انتظار ساعت 12 آمدی و من از ریکاوری فقط یک چیز یادم می آید اولین چیزی که پرسیدم دخترم کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزنازنینم اولین بار که در آغوشت گرفتم از شدت خوشحالی و عشق به گریه افتادم....
من وتو
یه دوست
دخترم
وارد دنیای سیندرلا شده ایی و روزی 4بار کارتونش را تماشا میکنی با دقت ..........
دنیای صورتی ات را دوست دارم عزیزم ملایم و مهربان نسیم گونه در زندگیمان جاری میشوی." style="font-size: 9pt;" />
ساینا
با اجازه ی خانم شین
"اندک جایى براى زیستن ، اندک جایى براى مردن"
پاییز
خیلی چیزها یاد گرفته ایی مثلا دلتنگی ها را گفتن وووو
دیروز بعد از مهد خوابیدی شب من خسته بودم میخواستم بخوابم اما تو گریه کردی فک کردم باز داری بهانه می آوری اما گفتی من دلم میخواهد تورا ببینم دلم تنگ شده مامان و من خلع سلاح شدم و محبت تو برنده شد..........
دوستت دارم
دعا میکنم جنگ نشه....
ای خداوندان قدرت بس کنید....
شرم تان باد ای خداوندان قدرت
بس کنید
بس کنید از این همه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانان آزادی!
نگهداران صلح!
ای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمون
سرب داغ است این که می بارید بر دلهای مردم
سرب داغ !
موج خون است این که می رانید بر آن کشتی خودکامگی را
موج خون!
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل های تان یک لحظه ساکت می شوند
بشنوید و بنگرید
بشنوید این وای مادرهای جان آزرده است
کاندرین شب های وحشت سوگواری می کنند!
بشنوید این بانگ فرزندان مادر مرده است
کز ستم های شما هرگوشه زاری می کنند
بنگرید این کشتزاران را که مزدوران تان
روز و شب با خون مردم آبیاری می کنند
بنگرید این خالق عالم را که دندان برجگر
بیدادتان را بردباری می کنند !
دست ها از دست تان ای سنگ چشمان ! بر خداست!
گرچه می دانم
آنچه بیداری ندارد
خواب مرگ بی گناهان است و وجدان شماست !
با تمام اشک هایم باز -نومیدانه- خواهش می کنم
بس کنید!
بس کنید!
فکر مادر ها
ی دلواپس کنید
رحم بر این غنچه های نازک نورس کنید!
بس کنید!
((فریدون مشیری))
دلتنگتم دخترکم
دوستت دارممممممممممممممممممممممممممممممممم
دلم گرفته از اینهمه جنگ و خشونت

عشقهای خنده دار
فرازهایی از مصاحبه ی میلان کوندرا با ایان ماک ایوان -کلاه کلمانتیس-ترجمه ی احمد میر علایی-دماوند 1364
از مقدمه کتاب عشقهای خنده دار میلان کوندرا ترجمه ی فروغ پوریاوری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان 1376
تعطیلات در طبیعت


خردادماه
این روزهای گرم این روزهای خوب بهاری ان روزهای خاطرات من و تو که تست بارداری مثبت شد و فهمیدم تو هستی هست شده ایی از عدم به وجود آمده ایی خواسته که تو بشوی و تو شدی و من سپاسگذارش هستم تا باشی و باشیم تو با تمام مهربانیها و بداخلاقیهایت عزیز دلم ...
اولین تجربه ی من وساینا در محله ی جدید
پ.ن:من واقعا تفاوت ذاتی پسران و دختران را دیدم..............
خونه ی نو
این مطلب نمیدونم قراره چی باشه اما خبر خوب رو اول میگم خونه خریدیم و جابجا شدیم
خبر بد اینه که خونه تاسیساتش با مشکل روبه رو شده و هرسه مون خسته و عصبی شدیم هی سعی میکنیم همدیگر رو آروم کنیم ساینا با بوسه هاش و بغل کردنهاش بابایی با شوخیهاش و سربه سر گذاشتناش منم هی میگم درست میشه انشاالله.....
روز مادر مبارک

سال نو مبارک




بهار است و هنگام گل چیدن من ....
زندگی کن دنبال علت نگرد
دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.
یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟
میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...
میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت...
میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!
میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:
خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.
پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!
میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!
پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...
پائولو کوئیلیو
امید
سه ساله شدی عسلکم
عزیز دل مامان سلام تولدت مبارک سه ساله شدی عکسات هنوز حاضر نشده خوشکلم نمیدونم شادی و احساسم رو چطور بگویم که دوستداشتنم را درک کنی مادر میشوی و میفهمی که همه ی وجودم برای تو می تپد گاهی فکر میکنم پیش از بودنت چطور زیسته ام اما ...
ساینای عزیزم برایت آینده ایی سرشار از شادی و امید آرزو میکنم . دوستت دارم " />
روح آشنا
بدون شرح
شعری برای تو
«حسی عجیب و تازه
در من زده جوانه
داده به چشم هایم
یك دید شاعرانه
نسبت به زندگی هم
تغییر كرده دیدم
حس می كنم كه الآن
یك آسمان امیدم
در گوشه دل خود
رازی نهفته دارم
مثل سكوت صدها
حرف نگفته دارم
درگیر با بلوغم
لبریز از سؤالم
با ذهن كوچك خود
سرشار از خیالم
پر می زنم به شادی
در آسمان رؤیا
جا می دهم در آغوش
فردای زندگی را» ناصر کشاورز
لباس تور صورتی
مامان و بابا
زمستان است
سرخوردگی همتای طبیعی گرایش انسان به پروراندن چشم اندازها و آرزوهای پرشکوه است .....
آلبرت هیرشمن