خردادماه


این روزهای گرم این روزهای خوب بهاری ان روزهای خاطرات من و تو که تست بارداری مثبت شد و فهمیدم تو هستی هست شده ایی از عدم به وجود آمده ایی خواسته که تو بشوی و تو شدی و من سپاسگذارش هستم تا باشی و باشیم تو با تمام مهربانیها و بداخلاقیهایت عزیز دلم ...

اولین تجربه ی من وساینا در محله ی جدید

عصر جمعه برای شناسایی محله ی جدید دخترکم را به پارک بردم البته بدون ماشین و با دوچرخه ی آبی رنگ کله اردکی بعد از کلی تلاش برای پیدا کردن پارک لاله و با راهنمایی گرفتن از تابلوها به پارک رسیدیم و از همان لحظه ی ورود به پارک دوچرخه ی دخترک دردسرساز شد دختربچه ها فقط نگاهی آرزومند میکردند و می گذشتند اما پسرها وارد معامله با دخترکمان می شدند که توپ میدهیم دوچرخه بده تفنگ میدهیم دوچرخه بده یا به زور و گاز گرفتن متوسل می شدند که من مجبور می شدم مداخله کنم و گاهی ناسزا هم میگفتند خلاصه معرکه ایی داشتیم با گل پسرهای سه -چهارساله ایی که از حالا میخواستند همه چیز راتصاحب کنند و من فقط خوشحال بودم که دیدم دخترکم میتواند از حقش دفاع کند و تا آخر در برابر گروه پسران مقاومت کرد. و درنهایت با تعیین من بعنوان نگهبان مطمئن دوچرخه دخترکوچولوی نازم کمی سرسره بازی کرد و بعد آقای پدر آمدند و به خانه باز گشتیم .این اولین تجربه ی ما در محله ی جدید بود.


پ.ن:من واقعا تفاوت ذاتی پسران و دختران را دیدم..............


خونه ی نو


این مطلب نمیدونم قراره چی باشه اما خبر خوب رو اول میگم خونه خریدیم و جابجا شدیم

خبر بد اینه که خونه تاسیساتش با مشکل روبه رو شده و هرسه مون خسته و عصبی شدیم هی سعی میکنیم همدیگر رو آروم کنیم ساینا با بوسه هاش و بغل کردنهاش بابایی با شوخیهاش و سربه سر گذاشتناش منم هی میگم درست میشه انشاالله.....