سها جون

سهای نازنینم سلام نمیدونم در چه شرایطی این نوشته رو میخونی اما هرجا باشم تو در قلبم هستی دوباره میخوام برم اتاق عمل میدونم همه چی به خیر میگذره اما امیدوارم تو بتونی این دوری رو تحمل کنی میدونم سخته اما منو ببخش که تنهات میزارم منو ببخش که به نو نازنینم احساس نا امنی میدم فرشته کوچولوی 5ساله ی من .هیچوقت هیچوقت نمیخوام و نخواهم خواست که به تو آسیبی برسه اما گاهی زندگی از اراده ی قلب مادرانه ی من خارج میشه قلبی که برای تو میتپه . سهای نازنینم مهربونترینم .زیبای من کاش میتونستم تمام کلمات رو به همراه با گرمای محبت و دوست داشتنت به پای تو بریزم . و ای کاش میتوانستم ذره ای از بی کران سپاسگزاریم از خداوند رو که لذت در آغوش کشیدنت را به من داده نشان دهم .و تو نازنین ترین وجود دنیا لطافت و پاکی و معصومیت دوستت دارم به همه ی زبانهای زنده ی دنیا و به همه ی زبانهای باستانی دوستت دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

این روزهای سها

سها کوچولوی من در آستانه ی 5سالگی خیلی باهوش و سرکشی و من گاهی کم میارم عشق کوچولوی مامان دلم برات تنگ میشه اما خودخواهیه که بخاطر وابستگی خودم تو رو وابسته و محدود بار بیارم . استفاده ات از کلمات خیلی جالبه و وقتی کلمه ی جدیدی یاد میگیری همه جا بکارش میبری مثل درضمن که جدیدا میگی .

مامانی دوست دارم لحظه لحظه ی این روزهای با تو بودن رو ثبت کنم و بهت بگم که چقدر از بودنت لذت میبرم و بهت افتخار میکنم دوستدارت مامان.

کربلا

 اینروزا همه دارن میرن کربلا و جالب اینجاست که اصلا نمیشه زیارت کرد پس چرا همه دارن میرن؟

تابستان عجیب ما

چهارشنبه 5تیر 1398 خیلی ناگهانی مامان حالش بد میشه .اصلا فکرش رو نمیکردم که این حال بد به قدری جدی باشه که در خط مرگ و زندگی قرار بگیرم اما شد و این تابستان در بیمارستان گذشت با عملهای جراحی پی در پی و وووووهرچیزی که دکترها برای زنده نگه داشتن یک نفر انجام می دهند ولی قسمت خنده دار ماجرا این بود که بعد از همه ی این کارها دکترت بگوید تو زنده بودنت معجزه است ههههه .فعلا همکارانم مرا خداداد خطاب میکنند هههههههههه.

و شما دخترهای نازنینم که با آن کوچولوییتان آنقدر محکم ایستادید و تاب آوردید و تحمل کردید این تجربه ی تلخ را .ممنونم از هردوتون ساینا و سهای عزیزم که اگر نبودید شاید هرگز انگیزه ایی برای برگشت از آن عالم بیهوشی نداشتم.

خوشحالممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

ساینا تقریبا هر روز داری میگی این بهترین تابستون عمرمه و من هربار که میشنوم با تمام وجود از خوشحالیت خوشحال میشم اول مامان فارغ التحصیل شد و دکتری هم قبول شد اما نمیره .دوم کلاس شنا شروع شده سوم هفته ی دیگه میرم شمال .چهارم ماه دیگه میریم اهواز . پنجم دکور خونه رو عوض کردیم. ششم دیشب سه تایی من و تو و سها رفتیم خرید و توپ توپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ خرید کردیم اونم از این مدلایی که اینم بزار خب اون بلوزم قشنگه اینم بزار و نپرسی چند اصلا وای چقدر کیف داشت واووووووووووووووووووووووووووووووو خدایا قسطها را به پایان برسان تا مامان هر چند ماه یکبار اینطوری خرید کنه ههههههههههههههههههه. میریم که داشته باشیم ادامه ی زندگی رو.............

پ ن: الان که دارم اینا رو می نویسم هر دوتون توی آبید.دوستتون دارم.

حالمون خوبه

حالمون خوبه 4تامون خوبیم و تو باز هوس نفر پنجم کردی و هی به من و با با اصرار میکنی نی نی دار بشیم ساینا خیلی خوشحالم که تو رو دارم خیلی خیلی خوبی ورای تصورم هردوتون خوبید .ولی سها تو هنوز کوچولویی خوب.

اما دنیا حالش خوب نیست منو میترسونه .از جنگ گرسنگی فقر بی عدالتی و آینده های مبهم میترسم...

.....

9سالگی

ساینا جونم بهمن 9ساله شدی و من درگیر این فضولی های بی ربط اطرافیان و عصبی میشوم از اینکه مغازه دار به خودش اجازه می دهد به تو بگوید روسریت کو ؟ خدایا کی از این احمقها خلاص می شویم

...

دیروز داشتم فکر میکردم سها در 4.5 سالگی است ولی تو در این سن سها بزرگتر بودی انگار امان از این ته تغاری بودن

 

حرم علی بن موسی الرضا

دیشب بعد 8 سال با بابایی دو نفری رفتیم حرم وای هرچند جاتون خالی بود ولی خیلی چسبید

سال نو

مسافرت رفتیم برگشتیم زلزله شد ترسیدیم ولی بودنتان دلگرمی زندگی من است دوستتون دارم

بیمارستان

سهای نازنینم مریض شدی 28 دی ماه لعنتی بستری شدی هفته ایی سخت برای همه امون.انشالله هیچوقت مریض نشی