pvnad2nc7ge1fori5pc.jpg" />pvnad2nc7ge1fori5pc.jpg" /> این روزها این روزهای سرد و سخت زمستان و دلتنگی های من و گاهی گاهی دلم میخواد یکم ازت دور بشم ساینا جون اما بعد میگم آخه بی انصافیه از صبح تا ظهر مهد کودکی بعد عصر هم من دودرت کنم نامردی میشه دیگه عسل مامان ..............

ساینا جون فضابرام سنگین شده و سخت بی تابم بی تاب بوی مادرم بوی عطر عربی و گرمی آغوشش دلم برای مادرم تنگ شده یکجوری که دیوارهای خاکستری این شهر فشار می آورند و هوای نخل و کارون میکنم

صدای هواپیما هوای ام میکند که بلیتی بگیر و برو برو بغلش کن تا هستی و هست برو شانه های امن و مهربانش را از خودت دریغ نکن .........

ساینا مامانم رو میخوام میخوام قر بزنه دعوام کنه هی بگه بگه و من لبخند بزنم و بگم الهی فدای دعوا کردنت بشم مامان دلم برات تنگ شده......