من وتو
دعوات کردم اخم کردی و رفتی توی اتاقت آرام و بیصدا بودی
کمی که گذشت اومدم در اتاقت ...
دیدم عروسکات رو دوباره توی قفسه چیدی و چقدر با سلیقه اونم برای 22ماهگی تو
اومدم نشستم به جمع کردن جعبه خیاطی که ریخته بودی روی زمین
اومدی پیشم و تا دیدی لبخند زدم لبات رو غنچه کردی و گفتی : مامان بغل منم ....
یه بوسه روی گونه هام گذاشتی و من...
+ نوشته شده در شنبه پنجم آذر ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۱ ق.ظ توسط مامان
|