دعوات کردم اخم کردی و رفتی توی اتاقت آرام و بیصدا بودی

کمی که گذشت اومدم در اتاقت ...

دیدم عروسکات رو دوباره توی قفسه چیدی و چقدر با سلیقه اونم برای 22ماهگی تو

اومدم نشستم به جمع کردن جعبه خیاطی که ریخته بودی روی زمین

اومدی پیشم و تا دیدی لبخند زدم لبات رو غنچه کردی و گفتی : مامان بغل منم ....

یه بوسه روی گونه هام گذاشتی و من...